تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با احمد قابل – بخش دوم

غیرمسلمان شدن مرتد شدن نیست

اردوان روزبه
[email protected]

بخش دوم گفتگو را از «اینجا» بشنوید.
بخش نخست اين گفت‌وگو را در «اينجا» بخوانيد و بشنوید.


احمد قابل

برگردم به سؤالم و در واقع خاص‌ترش کنم. بعضی از افراد هستند که مثلاً پدر یا مادرشان مسلمان بوده‌اند و از دین برگشته‌اند و آن‌ها با پدر یا مادر از بلاد اسلامی مهاجرت کرده‌اند. فرض کنید در ۹-۸ سالگی، می‌دانید که در جوامع غیراسلامی مانند اروپا یا آمریکا مسأله‌ی دین‌داری مسأله‌ای اجتماعی نیست که همیشه در جامعه به آن پرداخته شود. لذا این افراد در جامعه‌ای بزرگ می‌شوند که اساساً نمی‌دانند مفهوم کلی دین و گرایش‌های دینی موروثی‌شان به چه ترتیب است؟ آیا این افراد هم مرتد محسوب می‌شوند؟

نسبت به تبعیت فرزند از پدر و مادر در مبحث فطری بودن یا ملی بودن ارتداد اختلافی بین فقهایی که تابع نظریه‌ی رایج هستند وجود دارد. بعضی‌ها می‌گویند که اسلام فرزند، بعد از بلوغ احراز می‌شود و به اصطلاح باید این فرزند در حالی که به بلوغ می‌رسد، پدر و مادرش هر دو مسلمان بوده باشند و بعضی‌ها می‌گویند نه! همان زمانی که متولد شده، اگر پدرو مادرش هر دو مسلمان بودند، مسلمان محسوب می شود و اگر بخواهد الان ارتدادی برایش حاصل شود، باید او را مرتد فطری حساب کرد.

این اختلاف نظر است و اختلاف نظر معمولاً اگر در مقام اجرا بخواهد بیاید، از باب این که کوچک‌ترین شبهه‌ای در امر اگر وارد بشود که به فرض، نکند این فرد مصداق حکم نیست، خود به خود حکم درباره‌ی او نباید اجرا بشود. البته این موضوع را براساس همین نظریات رایج ابراز نظر می‌کنم. لذا با این توضیح در شرایط کنونی قطعاً اعتقاد دارم که مسأله‌ی حکم ارتداد دیگر در محیط اسلامی و در هیچ محیطی قابل اجرا نیست و موضوعیت ندارد؛ با همین نظریه‌ی رایج و با توجه به آن اصل حاکم بر همه‌ی قوانین که شبهه‌ای بر این که این حکم بر کسی وارد است، نباید باشد.

اگر احتمال بدهند که مرتد فطری آن کسی است که در حین بلوغ فرد پدر و مادرش همچنان مسلمان بوده باشند، طبیعتاً این چیزی که شما سؤال کردید، دیگر عنوان مرتد بر آن صدق نمی‌کند؛ عنوان مرتد ملی هم حتی بر آن صدق نمی‌کند. به خاطر این که پدر و مادرش در زمانی که او بالغ می‌شود، غیرمسلمانند و او هم براساس دین آبا و اجدادی خودش رشد می‌کند و آن دین اولیه‌ی پدر و مادر به وی منتقل نمی‌شود و دین ثانویه‌شان هم که خب باز یک چیزی غیر از اسلام هست.

پس انطباق عنوان مسلمان بر فردی که حالا بالغ می‌شود، در حالی که پدر و مادرش مسلمان نیستند، از ابتدا درست نیست. یعنی این فرد مسلمان نبوده که حالا بخواهیم بگوییم که از اسلام دست برداشته است. اما صرف نظر از این، از نظر سایر ادله، حتی اگر با همین نظریه رایج مقداری وارد بحث علمی بشویم، اشکالات فراوان‌تری هم به نظریه‌ی رایج در این خصوص وارد است و آن این است که آیا اسلام تقلیدی از نظر شریعت محمدی (ص) آیا واجد ارزش هست یا نه؟

در متن قرآن این همه در مذمت دین تقلیدی از آبا و اجداد سخن گفته شده. پس چه طور می‌شود تهمت زد به این شریعت و بگوییم که اگر فردی در زمانی که بچه بوده و به دنیا آمده، پدر و مادرش مسلمان بودند، بعد هم فرض از اسلام خارج شدند، این فرد ملزم است که همان اندیشه‌ی اولیه پدر و مادرش را داشته باشد. اگر هم بخواهد این را ترک بکند، حکمش اعدام است.
آخر این وجه معقولی ندارد! پایش به جایی بند نیست. به اصطلاح ما و به لحاظ علمی با توجه به متن خود قرآن که این را نفی کرده و توبیخ کرده، این دین اساساً واجد هیچ ارزشی نیست، این ایمان ارزشی نداشته است که حالا بخواهد برای از بین رفتنش دل بسوزانند یا بخواهند موانع جدی مثل حکم ارتداد را سر راهش بگذارند.

در اسلام افراد در انتخاب دین آزاد هستند. پس اگر آزاد در انتخاب هستند، چرا چیزی تحت عنوان ارتداد را مطرح می‌کنیم. آیا در حال حاضر می‌توانیم لفظ مرتد را در مورد فردی به کار ببریم؟

به صورت اصطلاح تسامحی بله. یعنی این که معمولاً ما واژه کم می‌آوریم و از بعضی واژگان استفاده می‌کنیم که در آن مفهومی که ما می‌خواهیم استعمال کنیم، اصالت ندارند. یعنی می‌خواهند بگویند از اسلام خارج شده از آن استفاده می کنند.

اگر کسی بیاید بگوید که آقا من مسلمان نیستم؛ رفته‌ام مسیحی شده‌ام یا هیچ دینی را نمی‌پذیرم، خب این را دیگر نمی‌شود گفت مسلمان است. او دیگر به معنای تابع شریعت مصطفی نیست. اقرار می‌کند خودش که نیست. خب می‌توانیم بگوییم که او غیرمسلمان است. از باب این که راحت‌ترند، از عنوانی وام می‌گیرند که سابق بوده، می‌گویند او مرتد شده است.

خب اگر در این زمینه نخواهند حکمی را جاری کنند،‌ به قول حوزوی‌ها در جعل اصطلاح با کسی دعوا نداریم. ولی اگر بخواهند با عنوان مرتد کسی را واجد چنان حکمی بدانند یا مثلاً بازتاب چنین نام‌گذاری در بیرون این باشد که یک فردی فکر کند که او مرتد است و حکمش اعدام است، حق نداریم از این کلمه استفاده کنیم. می‌توانیم بگوییم این فرد غیرمسلمان است.

یک مسلمان می‌تواند غیرمسلمان بشود. همان‌طوری که یک غیرمسلمان براساس استدلال، مطالعه، یافتن حقیقت یا گفتن یک حقیقت می‌تواند مسلمان بشود. ضمن آن که در دوران غیبت ما روایتی داریم که این روایت کمتر مورد توجه علمای ما قرار گرفته است. در آن روایت رسماً تجویز شده،‌ این را خوب دقت کنید روی کلمه،‌ تجویز شده که مردم به صورت عادت و عموم حق دارند اصلاً ایمان نداشته باشند و ایمان خودشان را حفظ نکنند. یعنی شرایط زمانه به گونه‌ای رقم می‌خورد که ایمان داشتن امر تعجب‌آوری است. من و شما می‌دانیم که تعجب مال جایی‌ است که یک اتفاق استثنایی بیفتد. تعجب مال یک امر استثنایی است؛ یعنی امور غیرتعجب‌آور امور عادی هستند.

وقتی ما در متن روایت داریم که پیامبر خدا می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از قومی که در آخر الزمان به یک نوشته‌ی روی کاغذ! ایمان می‌آورند» یعنی این ایمان تعجب‌آور است. پس اگر کسی اینجا بی‌ایمان باشد، امر تعجب‌آوری‌ نیست؛ یک امر عادی است.

امور عادی و عمومی را که نمی‌شود واجد حکم شدیدی مثل حکم مرتدی که الان در لسان فقهای ما رایج است، قرار بدهند. حفظ چنین ایمانی در این مقطع زمانی که این دوران را اسمش را می‌گذارند دوران فتنه، جزو استثنائات است. یعنی انسان‌های استثنایی می‌توانند ایمان حقیقی خودشان را حفظ کنند. البته بقیه ممکن است یک ایمان لق‌لقه لسان و همین طور ظاهری و تقلیدی داشته باشند.

اما ایمان تقلیدی در متن روایت ما نه تنها هیچ کرامتی برایش ذکر نشده، بلکه تحقیر شده است. مثلا اشاره‌هایی شده که آن افراد را با چنین ایمانی را با حیوانات یکسان دانسته‌اند؛ کسانی که متعبدانه یک چیزی را می‌پذیرند.

فردی که جستجو و چون و چرا بکند،‌ ممکن است نتیجه‌ی که از قبل تعیین شده و فیکس است، نرسد. چون و چرا می‌کند؛ جواب پیدا نمی‌کند. طبیعتاً دست برمی‌دارد؛ مردد می‌شود؛ شک برایش حاصل می‌شود. خب وقتی چنین اتفاقی افتاد، شما چه می‌گویید؟ می‌خواهید بگویید او مرتد شده و باید اعدامش کنیم.

آقایان می‌آیند مقیدش می‌کنند که تفکر فی ذات‌الله. تفکر در رابطه با احکام خدا. نه! تفکر یعنی انسانی که فکر خودش را به‌کار می‌گیرد، راجع به مسایل می‌اندیشد، در پیشگاه خدا ارزشمند است. نمی‌خواهم بگویم امور منفی، در امور مثبت راجع به هرچی می‌خواهد فکر کند.

حالا کسی دارد فکر می‌کند، می‌خواهد ببیند واقعاً خدایی وجود دارد یا ندارد. به هر دلیلی به این نتیجه برسد که خدا وجود ندارد و از باورهای آبا و اجدایش دست بردارد. شما به چه حسابی، به چه حقی می‌خواهید حیاتش را ازش بگیرید؟ کمی به او مهلت بدهید، چه بسا با تحقیقاتش به این نتیجه برسد که خدایی هست. متأسفانه این دقت‌ها نمی‌شود.

ما در خصوص قتل چرا که حکم اعدام یعنی قتل، این‌همه دستورالعمل از جانب شریعت داریم، با تأکید که اشاره می کند اسراف نکنید. اما حکمی که امروز آقایان در رابطه با ارتداد در کتاب‌هایشان نوشته‌اند، اگر با همان گستردگی که می‌‌گویند بخواهد در جامعه بشری اجرا بشود، بیشتر از خونی که در جنگ جهانی اول و دوم ریخته شد، باید خون ریخته شود. واقعاًً کسی می‌تواند بگوید خدا یک چنین درخواستی را دارد؟ یک چنین مطلوبی را ندارد؟ مطمئن‌ایم که این مطلوب خدا نیست. پس معلوم می‌شود در برداشت‌مان ما اشتباه کرده‌ایم.

در متن روایاتمان با صراحت گفته شده است. مرتد کسی است که جحد (انکار) کند، کسی که یک حقیقتی را می‌داند؛ خودش این ور و آن ور اقرار می‌کند؛ یعنی دارد توطئه می‌کند؛ یعنی می‌خواهد حقیقتی را انکار بکند و دیگران را متزلزل بکند. بارها همین را تکرار می‌کند و به یک بار و دو بار بسنده نمی‌کند. چون اگر یک بار اتفاق بیفتد و همه تصور طبیعی بودن می‌کنند. ولی وقتی چند بار این مسأله تکرار می‌شود، می‌فهمد که طرف توطئه‌ای دارد و می‌خواهد دیگران را متزلزل بکند؛ می‌خواهد فساد ایجاد بکند. خب آن موقع با این عنوان، ممکن است عنوان مرتد بر او صدق کند.

ارتداد در ابتدای اسلام که دوران تثبیت ایمان مؤمنان بود، خطر داشت. به هر حال ما در آنجا به یک نفر هم نیاز داشتیم. ولی الان که این همه مسلمان وجود دارد، فرض کنید با آمدن هیچ کس، هیچ رونقی در جناح اسلام پدید نمی‌آید که با رفتن او بخواهد مشکلی برای اسلام پدید بیاید. هم مؤمن متعهد و متفکر در اسلام الحمدلله زیاد است؛ هم متفکران غیرمسلمان زیادند.

باید زمینه‌ی فکر را آماده نگه داشت و آزاد گذاشت تا افراد بیایند بررسی کنند و حقیقت را یافتند، ایمان بیاورند. نیافتند، راحت بتوانند از اینجا بروند. وقتی خود شما این آزادی را در متن اندیشه‌تان ابراز کردید، این یک جاذبه است.

آقای قابل یک سؤال برایم پیش آمده. آیا در مورد افرادی که خودشان با عنوان این که شخصاً تشخیص می‌دهند کسی مهدورالدم است و حکم را جاری می‌کنند، اسلام مجازاتی را در نظر می‌گیرد؟

من یک توضیح مختصری راجع به مهدورالدم بدهم. ما در متن روایات معتبرمان داریم که حتی آن کسی که حقیقتاً عندالله حکمش اعدام است، مثلاً یک کسی مطمئن هست که این فرد عزیزش را کشته و حق قصاص دارد؛ فقط خودش دیده و مدرک دیگری هم ندارد برای این که اثبات کند. این فرد از نظر خدا اگر برود و قصاص بکند، پیش خدا بخشیده است. چرا؟ به خاطر این‌که خدا که می‌داند این اتفاق افتاده و این هم از حق قانونی خودش استفاده کرده است. یعنی قانونی که حالا در شریعت ما هست، استفاده کرده. درست!

اما همین آدم را اگر دستگاه قضایی دستش برسد، باید اعدام بکند. چرا؟ چون بدون این که بتواند اثبات بکند، رفته یک نفر را کشته است. این در متن روایات ما هست. مثلاً در روایتی نقل شده در یک قضیه‌ای فردی از پیامبر سؤال می‌کند که فردی با ایمانی که من دارم یکی از نزدیکانم را کشته است، آن فرد باید کشته بشود. حضرت می‌‌گوید تو این کار را می‌توانی بکنی، اما به شرط این که بتوانی بعد جواب دیگران را بدهی و اگر نمی‌توانی جواب دیگران را بدهی، این کار را نکن.

یعنی اگر مدرک داری که اثبات کنی که این حقش اعدام بوده، خب این کار را می‌توانی بکنی، چون جان خودت در خطر نمی‌افتاد وگرنه معقول نیست. او یک عزیز تو را کشته، بعد به خاطر کشته شدن او، تو هم کشته بشوی. یعنی دو به یک می‌شود و در عمل اینجا منفعتی نبرده‌ای.

اسلام راهش را این گذاشته است که اگر این فرد می‌خواهد قصاص کند، به اندازه‌ای که از نظر قانونی توانست اثبات بکند، باید بتواند قصاص کند، آن هم با حکم قاضی. یعنی در محکمه ثابت بکند و بعد از این که ثابت شد، حق قصاص دارد. ولی اگر کسی می‌گوید که می‌داند نمی‌تواند اثبات کند، حداکثر این است که بین خود و خدا برای قیامت‌اش فقط مسأله حل است، اما برای دنیایش اگر رفت و این کار را کرد و نتوانست اثبات بکند، حکمش اعدام است، بدون شک! هیچ تردیدی در این نکنید.

در مجازات اسلامی متأسفانه آقایان آمده‌اند این قسمت اخروی‌اش را به قانون تبدیل کرده‌اند و قسمت دنیوی‌اش که در متن روایت هم آمده که اگر این فرد نتوانست اثبات بکند، باید کشته بشود، را در قانون نیاورده‌اند. انصافاً خیلی چیز عجیبی شده است. من این جوری بگویم در اسلام به هیچ عنوان اجازه داده نشده است بدون اثبات قانونی، کسی، کسی را از پا در بیاورد.

تنها جایی این مسأله صدق می‌کرده که حکومت‌های ملوک‌الطوایفی و قرون وسطایی بوده که هرکسی خودش باید حکم را اجرا می‌کرده. نه در این زمانی که همه چیز در همه جای دنیا حداقل یک نظم مختصری دارد و می‌شود از راه‌های مشخصی رفت و این حق را احقاق کرد.

در این زمان، من براساس متون روایی خودمان معتقدم که هیچ کس مهدورالدم به این معنا که هر کسی دستش رسید او را از پا دربیاورد نیست و ما چنین حکمی در اسلام برای این زمان نداریم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

Dear Mr.Ghabel,
How do you explain the fact that so many Bahais were executed because of their conversion from Islam to the Bahai Faith?
all the best,

-- sahba alasti ، Oct 2, 2007

اقای روزبه و قابل . بخودم زحمت دام و با اجازه شما ان سخنان نوازش امیز ! را تا اخرش خواندم. اگر بخش سوم گفتگویی داشت این عبارات نقض را بیشتر روشن بفرمایید<
ارتداد در ابتدای اسلام که دوران تثبیت ایمان مؤمنان بود، خطر داشت. به هر حال ما در آنجا به یک نفر هم نیاز داشتیم. ولی الان که این همه مسلمان وجود دارد، فرض کنید با آمدن هیچ کس، هیچ رونقی در جناح اسلام پدید نمی‌آید که با رفتن او بخواهد مشکلی برای اسلام پدید بیاید. هم مؤمن متعهد و متفکر در اسلام الحمدلله زیاد است؛ هم متفکران غیرمسلمان زیادند.
.......
بدین حساب میتوان هشیاری از خطر و یا پیشگری را هم در نظر گرفت. به کلامی دیگر ارتداد امریست غیر اختیاری و فرد گم راه است. یک گمراه شده و یک عامل خظر پتانسیل در بی ثباتی جامعه اسلامی. وقتی بالقوه ها زیاد شدند ساکت و پتاسیل ها را هم بهتر است در همان کاسه ریخت و ریسک نکرد( اعدامهای سالهای شصت ایران ) اگر انسان به ازادی فردی انسان باور داشته باشد چگونه میتواند عبارات بالا را بکار برد؟ بدین حساب همه چیز سر رونق میچرخد دوست عزیز و رونق یک ایدولوگی. اگر کمی به تاریخ هم نگاه کنیم مینگریم چگونه با خشونت و با سیاست در جهت تثبیت این رونق تلاش بهینه گشته است وهمچنین بدین ترتیب هویت اسلامی یک هویت گروهی است نه هویت فرد فردیت دار. هنگامی که اندازه ی این هویت گروهی در جهت تقلیل پیش رود میبایست با عامل این تقلیل که همان فرد فردیت دار جدا ازین گروهست و خطرناک است برخوردی با تدبیری دیگر نمود. عامل حفظ انسجام و اندازه ی و گسترش هویت گروهی اسلامی هم امر به معروف و نهی از منکر است. هر فرد مسلمان در چهارچوب حفظ و دفاع از اسلام در دفاع از ان باید عکس المل نشان دهد. ازینرو ارتداد و فرد مرتد دارای طبقه بندیست. سلمان رشدی یک مرتد خطرناک است چون ارتداد او بر هم ریزنده ی ان انسجام یاد شده ی اقای قابل است ازینرو خون او حلال ولی فردی که دنبال دردسر نمیگردد و زمین و مال و اموال و همه چیز را دو دستی در اختیار سیاست ایدوولوگیک بنهد حتا اگر به ریش معتقدین هم بخندد زیاد جدی نباید گرفتش.
بدین حساب میتوان با حرفهای اقای قابل اینگونه فهمید چطور انسان غیر حمدالله میگوید وقتی ببینید مرتدین در جامعهپراکنده میشوند و ازادند.و بدین ترتیب میتوان فهمید چر انقلاب فرهنگی اسلامی سالهای شصت چندین هزار دانشجو و استاد را بیرون انداخت و سیستم دیگری را برنامه ریزی کرد.

-- علیرضا ، Oct 2, 2007

اين آقا كه نهايتا درجه اجتهاد دارند بسيار ضعيف از باورهاي خود دفاع مي كنند. ايشان با توضيحاتي كه در قسمت قبلي ديديم كه بي پايه بود به چنين نتيجه اي رسيده : " در شرایط کنونی قطعاً اعتقاد دارم که مسأله‌ی حکم ارتداد دیگر در محیط اسلامی و در هیچ محیطی قابل اجرا نیست". اما سوال اينجاست. ممكن است حتي اگر ايشان مرجع تقليد باشند مقلدان ايشان چنين نظري را قبول كنند، اما فقها و مجتهدان ديگران هر كدام نظري متفاوت دارند كه آنها نيز براي مقلدانشان قابل احترام و اجرا مي باشد.

اما نكته بعد اينكه ايشان از برخورد علمي و منطقي و بر اساس قرآن سخن مي گويند. در رابطه با گزينش دين به قرآن استناد مي كنند كه اختياري است. و نتيجه مي گيرند كه اجباري در كار نيست. اما دو نكته وجود دارد. اول اينكه در همان قرآن بارها به خشونت و جنگ و قتل با بي باوران به الله دستور داده شده است. در نتيجه سخن ايشان مبني بر "لا اكراه في الدين" و اينچنين آياتي كه بيشتر ريشه مكي دارند در همان قرآن نقض مي شود. اما نكته جالب توجه اينكه چگونه برخورد منطقي بر اساس قرآن به ايشان ثابت مي كند كه امام زماني وجود دارد كه الان دوران غيبتش مي باشد.ايشان مي گويد:"ضمن آن که در دوران غیبت ما روایتی داریم که این روایت کمتر مورد توجه علمای ما قرار گرفته است". خواهشمنديم آيه مربوط به غيبت امام زمان(عج) را هم ذكر كنند. لذا مي بينيم كه استدلال ايشان باز هم بي پايه مي باشد.

اما اين فرد در يك شاهكار ارتداد را امر مثبتي تلقي مي كند. هر چند مستقيم نمي گويد اما تلويحا اين را كه مردم بي ايمان و بي اعتقاد شوند را عادي و بدون پي گرد مي شمارد. "وقتی ما در متن روایت داریم که پیامبر خدا می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از قومی که در آخر الزمان به یک نوشته‌ی روی کاغذ! ایمان می‌آورند» یعنی این ایمان تعجب‌آور است. پس اگر کسی اینجا بی‌ایمان باشد، امر تعجب‌آوری‌ نیست؛ یک امر عادی است". اما در كمال مخفي كاري اشاره نمي كنند كه همين افراد بي ايمان را پيامبر چه دستوري داده برايشان."صحيح بخاري جلد6 كتاب 61 حديث 577:
من از پيامبر شنيدم كه فرمود: در آخرزمان جواناني با افكار وعقيده هاي احمقانه پيدا مي شوند،انها خوب حرف مي زنند اما انها همانند تير كه ازكمان مي رود از اسلام خارج مي شوند،ايمانشان از گلويشان رد نمي شود.پس هر جا آنها را يافتيد بكشيدشان ،درروز رستاخيز براي كشنده آنها پاداش خواهد بود".
"
ايشان در جمله ي بي مفهومي به حمايت از انديشه ورزي مي پردازد. "نمی‌خواهم بگویم امور منفی، در امور مثبت راجع به هرچی می‌خواهد فکر کند". حالا سوال اينجاست امور منفي و مثبت يعني چه؟ باز هم نظر فقها و اسلام شناسان متفاوت است. اما در جمله اي جالب تر پايان حركت فكري را اعلام مي كند. وي مي گويد در برابر كسي كه با تفكر به بي باوري به خداوند رسيده " کمی به او مهلت بدهید، چه بسا با تحقیقاتش به این نتیجه برسد که خدایی هست". عجب! چه بسا هم به اين نتيجه نرسد. اينجاست كه انسان پشت چهره انساني و خنده اين چنين افرادي تزوير و دو رويي را مي بيند.
آقاي قابل دوباره خردگرا مي شود و مي گويد:"حکمی که امروز آقایان در رابطه با ارتداد در کتاب‌هایشان نوشته‌اند، اگر با همان گستردگی که می‌‌گویند بخواهد در جامعه بشری اجرا بشود، بیشتر از خونی که در جنگ جهانی اول و دوم ریخته شد، باید خون ریخته شود". اما سوال اينجاست كه اين چه اشكالي دارد. چنانچه امام زمان(عج) هم پس از ظهور چنين مي كنند. در صفحه 52 كتاب عصر الظهور از الشيخ علي الكوراني العاملي مي خوانيم:"از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: " پيشاپيش قائم دو نوع مرگ وجود دارد يكى مرگ سرخ وديگرى مرگ سفيد، تا از هر هفت نفر 5 نفر از بين بروند "(بحارج 52 ص 207) ورد برخى از روايات، نه دهم مردم آمده"

به هر حال بالاخره ايشان با تمام پرده پوشي مجبور مي شوند به حقيقت اشاره كنند و مرتد را هم واژه اي كاربردي بدانند:"در متن روایاتمان با صراحت گفته شده است. مرتد کسی است که جحد (انکار) کند، کسی که یک حقیقتی را می‌داند؛ خودش این ور و آن ور اقرار می‌کند؛ یعنی دارد توطئه می‌کند؛ یعنی می‌خواهد حقیقتی را انکار بکند و دیگران را متزلزل بکند. بارها همین را تکرار می‌کند و به یک بار و دو بار بسنده نمی‌کند. چون اگر یک بار اتفاق بیفتد و همه تصور طبیعی بودن می‌کنند. ولی وقتی چند بار این مسأله تکرار می‌شود، می‌فهمد که طرف توطئه‌ای دارد و می‌خواهد دیگران را متزلزل بکند؛ می‌خواهد فساد ایجاد بکند. خب آن موقع با این عنوان، ممکن است عنوان مرتد بر او صدق کند". بنابراين حداقل اشخاصيكه صراحتا با انديشه اسلامي ستيزه دارند از نظر اين آقا مرتد هستند و حكم مرگ برايشان واجب است.
آقاي قابل با نهايت استيصال عنوان مي كند كه كسانيكه به اسلام اعتقادي ندارند بايد از كشور ايران خارج شوند. حال اگر فرد مرتد بخواهد در كشور خودش زندگي كند چه؟ او مي گويد:"باید زمینه‌ی فکر را آماده نگه داشت و آزاد گذاشت تا افراد بیایند بررسی کنند و حقیقت را یافتند، ایمان بیاورند. نیافتند، راحت بتوانند از اینجا بروند".
اما جالب آنكه ايشان قبول دارند كه اگر فردي از جرم ديگري اطمينان داشته باشد كه حكمش قتل باشد و وي را بكشد در نزد خدا بيگناه محسوب مي شود:"من یک توضیح مختصری راجع به مهدورالدم بدهم. ما در متن روایات معتبرمان داریم که حتی آن کسی که حقیقتاً عندالله حکمش اعدام است، مثلاً یک کسی مطمئن هست که این فرد عزیزش را کشته و حق قصاص دارد؛ فقط خودش دیده و مدرک دیگری هم ندارد برای این که اثبات کند. این فرد از نظر خدا اگر برود و قصاص بکند، پیش خدا بخشیده است". لذا پس خيال دوستاني كه مرتدين را مجازات مي كنند راحت باشد، چرا كه نزد خدا بيگناه هستند و چه بسا پاداش هم داشته باشند كه جامعه را از فساد يك كافر نجات داده اند.
در پايان بايد پذيرفت كه آيت الله مصباح يزدي به دليل گفتن حقيقت و ايمان محكمش انساني اخلاقي تر از افرادي نظير آقاي قابل مي باشند. چرا كه آيت الله مصباح از آشكار ساختن اعتقادات خود كه حقيقت دين است طفره نمي روند. درست هم همين است. وقتي به حقيقتي ايمان داريم نبايد از گفتن آن بترسيم. البته شايد آقاي قابل در اين مورد تقيه مي كنند. اما تصور نمي كنم تقيه در مورد چنين احكام مهمي شايسته و پذيرفته درگاه خداند متعال باشد.
در اين متن سعي داشتم تنها با استفاده از سخنان خود آقاي قابل نظراتشان را به چالش بكشم، وگرنه شواهد و مستندات بر تاييد حكم مرتد فراوان است. چنانچه امام خميني حكم ارتداد سلمان رشدي و قتل وي را صادر كردند و بسياري از علما و كارشناسان آن را تاييد نمودند.

-- بدون نام ، Oct 2, 2007

It is realy stupid to ask these kind of questions with those kind of answer. Wake up We are living in 21th century.I do what I like to do be what you want to be .The answers to most of these question is very simple. What I belive in or do nor believe in is NON OF ANYBODY"S BUSINESSES.

-- Ali ، Oct 3, 2007

صرف نظر از تمام مسائل ، یک چیز بسیار ارزشمند در گفته های آقای قابل بود ، و آن هم احترام و اعتقاد ایشان به "خرد گرایی". شنیدن همین عقیده از زبان یک دین باور و روحانی سابق ، برای من ارزنده است.

-- پویا ، Oct 3, 2007

خیلی جالبه . این اشاره جناب بدون نام و علیرضا (البته اشاره چه عرض کنم فکر کنم دوستان دل پردردی داشتند) یعنی آخرش چی بگیدببینیم یعنی باید مرتدد رو دار زد؟

-- nazar zadeh ، Oct 3, 2007

آقایون فرموش نکنید:
آماده ایم تا شما را به ضرب لقد به بهشت ببریم!

-- طبسی ، Oct 3, 2007

جناب اردوان روزبه گرامي
از انجام چنين گفتگوهايي از شما سپاسگزارم.

-- ماني ، Oct 3, 2007

به اقای نظر زاده.
شاید اصلن متن گفتگوی اقای قابل را نخوانده اید. نتیجه ای که شما گرفتید انچه است دقیقن اتفاق میافتد ولی برعکس ان یعنی عدم مجازات مرتد با حرفهایی که چالشهای اساسی در خود دارند حل نمیشود. شما اگر متن را خوانده باشید به شرطی بودن کاربرد مفاهیم طبق شرایط زمانی و مکانی پی خواهید برد. مشکلات اجتماعی از جمله عدم اجرای نتیجه ای که شما گرفتید زمانی حل میشود که فضای ازاد !!! نقد باشد نه با ان عبارت درخشان جناب قابل که نکته قابل توجهی در خود داشت.
درباره دل پردرد استنباط شما از نوشته ها شاید مبتنی بر جبهه گیری خودتان باشد. رویداد های تاریخی و زیر سواال برد ن افراد و نقد سخنان ربطی به مسایل احساسی ندارد بلکه بر عکس سانسورو رد کردن جزمگرای ان نشان وابستگی شدید فرد به یک ایدوولوگی میتواند باشد که احساسات را بر انگیخته و فقط تصویری مثبت را نتیجه گیری میکند.

-- علیرضا ، Oct 4, 2007

امان از كفر و نفاق. آقاي قابل همانطور كه منتقدينش هم در اين صفحه اشاره كرده اند بي ترديد در اعتقاداتش دچار ترديد و دودلي است. و اما اين دوستاني كه از فرصت استفاده كرده اند و به او انتقاد كرده اند هم ماجرايي دارند. آقاي قابل آمده از شما حمايت كند، شما مي خواهيد او را هم رد كنيد و حرف خودتان را بزنيد. آخر عناد تا چه حد. من نمي دانم مطالعات اسلامي شما منتقدين تا چه حد است. و اگر مطالعه اي داريد از كدام منبع ريشه گرفته است. جالب است كه مي بينم برخي دوستان منتقد حتي يك كتاب درست و حسابي در مورد اسلام مطالعه نكرده اند.
آقايان با مطالعه چند كتاب سطحي انتقادي حس كرده اند كه به حقيقتي بزرگ رسيده اند كه در طول 1400 سال اين همه بزرگان تاريخ كشورمان موفق به كشف آن نشده اند. در همين دنياي پيشرفته كه آرزويش را داريد مدام دارند از شعرا و عرفاي ايراني تعريف مي كنند و الگو و انديشه مي پذيرند. آنوقت شما با بيسوادي مي خواهيد تمام دست آوردها و فرهنگ و تمدن بزرگ اسلامي را كه بسياري از آن بر دوش بزرگان ايراني بوده است را ناديده بگيريد.
نمي دانم دقت كرده ايد يا نه، اما تمام ادعاهاي منتقدين دين در كتابهايشان يا به طور كل اتهام بي سند است و يا پاسخهاي روشني دارد. مي خواهم بگويم خانه اي كه شما ساكن آن مي شويد از پايبست ويران است. اين كساني كه باعث بي اعتقادي شما شده اند آنقدر اطلاعات و علم ندارند كه جرات كنند به مناظره عملي و جدي با علماي بزرگ اسلامي در زمان حاضر بپردازند. تنها در پستوي انديشه خود به باورهاي عده اي جوانان بي تجربه و كم اطلاعات تهاجم و تجاوز كرده اند و خيالهاي شوم خود را اينگونه دنبال مي كنند. اگر دقت كني خودشان در كتابهايشان يك حرف مشخص ندارند. يك جا از شيعه انتقاد مي كنند. يك جا سنت را مي كوبند، جاي ديگر اسلام را ريشه همه بدبختيها مي دانند و دست آخر كه تيرشان به سنگ خورد مي گويند بايد تحول و پروتستانيسم در اسلام رخ دهد. اما يكي نيست بگويد اگر حرفتان درست و اصولي است چرا اينقدر تغيير موضع مي دهيد. اين موضوع حتي در مورد روشنفكران ديني هم مصداق دارد. مثلا آقاي سروش هم شيعه است و هم امامت را به نوعي قبول ندارد. هم مسلمان است و هم قسمتهايي از قرآن را مربوط به دوره اي از تاريخ مي داند. از طرفي قرائت هاي گوناگون از دين را تبليغ مي كند و از طرفي برداشت مخالفان خودش را رد مي كند. آيا اين همه تناقض و پرت و پلا را مي توان از جانب موضعي به حق و سالم و باوجدان دانست.
بله انتقاد راحت است. اساسا اگر در انديشه غربي همه چيز سر جاي خودش است پس چرا هر روز يك متد جديد و يك فلسفه جديد مد مي شود. چرا مرزهاي آزادي مدام تغيير مي يابد. چرا آنقدر به پوچي مي رسند كه نيچه بيايد و افكار خشونت گرايانه خود كه از ذهن مريضش ناشي مي شود را به عنوان انديشه جا بزند.
حال دوستان از شما كه به راستي در جستجوي حقيقت هستيد مي خواهم كه يك بار ديگر در آنچه باعث ترديدتان گشته نظري عميق و منصفانه بياندازيد. چگونه حافظ و مولوي و سعدي و عرفاي و دانشندان بزرگي نظير ابن سينا و ملاصدرا و سهروردي با آن احاطه علمي و آشنايي كامل با قرآن و سنت و ساير علوم اسلامي و رايج زمان خود و نيز با تمام خردگرايي و آزاد انديشي در نهايت جز مهر تاييد بر حقانيت پيامبر بزرگوار اسلام و كتاب جاودانه اش قرآن نزده اند، آنوقت دو نفر آدم كم سواد كه اصلا بعيد مي دانم بتوانند قرآن را با متن عربي بفهمند بيايند و همه چيز را زير سوال ببرند.
شايد و قطعا اسلام به دستي اجرا نيافته باشد. مگر امويان و عباسيان خود مسلمان بوده اند كه بخواهند اسلام را پياده كنند. خود قرآن مي گويد :(( اگر ما به آنها ملائكه نازل مى‏كرديم و مردگان با آنها سخن مى‏گفتند و همه چيز را در روبروى آنها جمع مى‏كرديم (باز) ايمان نمى‏آوردند مگر آنكه خدا بخواهد ولى بيشترشان نادانى مى‏كنند.)) 111 انعام . در زمان ما هم هر چند با تلاش مردم حكومت اسلامي برپا گشته اما نواقص هم فراوان است. و نيز فتنه دشمنان مردم و اسلام هم بي تاثير نيستند. مثلا اگر جنگ ويرانگر با عراق بر ما تحميل نمي گشت آيا الان در اينجا بوديم. مطئمنا توئطه هايي بر سر ملت مسلمان ما است اما اين دليلي بر درستي گفته هاي تمام منتقدين نيست. بياييد با وحدت در مقابل توطئه ها بايستيم و از دروغ پردازان پيروي نكنيم.

دعا مي كنم كمي از احساسات دوري نماييد و خردمندانه با مسائل برخورد كنيد.

-- طه ، Oct 4, 2007

پیامبر خدا می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از قومی که در آخر الزمان به یک نوشته‌ی روی کاغذ! ایمان می‌آورند».در این مصاحبه برداشت از این حدیث این بوده که ایمان داشتن در زمان حاضر امر عجیبیست.اما من برداشت کاملآ متفاوتی دارم:در این حدیث به ایمان سطحی انتقاد شده.کار مردمی عجیب است که روح قران و حقیقت شریعت را نمی فهمند و فقط به ظواهر بسنده می کنند.

-- alireza s ، Oct 5, 2007

پیامبر خدا می‌گوید: «من تعجب می‌کنم از قومی که در آخر الزمان به یک نوشته‌ی روی کاغذ! ایمان می‌آورند».در این مصاحبه برداشت از این حدیث این بوده که ایمان داشتن در زمان حاضر امر عجیبیست.اما من برداشت کاملآ متفاوتی دارم:در این حدیث به ایمان سطحی انتقاد شده.کار مردمی عجیب است که روح قران و حقیقت شریعت را نمی فهمند و فقط به ظواهر بسنده می کنند.

-- alireza s ، Oct 5, 2007

(آنقدر اطلاعات و علم ندارند كه جرات كنند به مناظره عملي و جدي با علماي بزرگ اسلامي در زمان حاضر بپردازند. تنها در پستوي انديشه خود به باورهاي عده اي جوانان بي تجربه و كم اطلاعات تهاجم و تجاوز كرده اند و خيالهاي شوم خود را اينگونه دنبال مي كنند.)آقای عزیز چرا قلب حقیقت میکنید شاید فراموش کرده اید یا نمیدانید که این علمای بزرگوار اسلام شما با مرتد شمردن دانشمندان گرانمایه ای مثل کسروی منطق خود را به نشان دادند و با ترور وی حقانیت اسلام را به اثبات رساندن .
منطق اسلامی شما این در مواجه با یک کتاب این است (دو " سفر اجباري" اخير، پيرمرد را خسته و فرسوده كرده بود. از سفر اول كه باز آمد حكيمانه صبر و سكوت پيشه كرد. از جوانی كه نادانسته و شايد هم شناخته و دانسته سيلی بر صورت استخوانيش نواخته بود شكايتی نداشت، شكوه اش از توهين نابجايی بود كه به او و پسر خوانده اش روا داشته بودند. اما سفر دوم مرد را بكلی درهم شكسته بود. حقيقت را بخواهيد به عنوان جسد بی جانی بازش آورده بودند كه به خاكش بسپاريم. برادران مير، و به تعبير خودش دو فرشته نازنين، پرستاريش كردند و به جبران شكستگی ها پرداختند. دريغا كه برای شكست روح مرهمی نساخته اند. پيرمرد از سفر دوم شكايتها داشت كه " معنی بهشت و دوزخ را تازه فهميدم، در مسافرت دوم پی بردم كه سفر اولم در باغ بهشت بوده است".گويا زاهد پسنديده خويی به دادش رسيده و از چنگ انتقامجويی رفيقان بازش رهانيده بود. اما، مرد از خلق و خوی رفقا آگاه بود و از سرنوشت خويش بيمناك. از قدرت رفيقان باخبر بود و از كينه جويی و قساوتشان.
گفتم مرد عاشق زندگی و زيبايی و حقيقت بود. و بازی زمانه را بنگر كه در هر سه مورد چه به روز و روزگارش آورد. مردی كه به زيستن عشق می ورزيد، بر اثر دو سفر ناخواسته ساليان اخير، چنان از جان و جهان بيزار شده بود كه به انتظار مرگی ناگهانی دقيقه شماری می كرد، يك ماهی پيش از مرگش روزی كه خلوتی دست داده بود، با مقدمه چينی مفصلی در مورد آشنايی كوتاه مدت و پر كيفيتمان و اينكه اهل تعقل و منطقم پنداشته، از من خواهشی كرد كه مو بر تنم راست شد و عرق سردی پيشانيم را پوشاند. مرد، از من كپسول سيانور خواسته بود. )نقل از کتاب در آستین مرقع از مرحوم سعیدی سیرجانی.
نه برادر من اون چیزی که توی دبیرستان و پای منبر شنیدیم که اسلام دین انتخاب و تساهل و تسامحه همه افسانه های شیرینیه که برای پوشاندن تلخی این زهر هلائل به خورد ما دادند.

-- فؤاد ، Oct 14, 2007

در جواب آقای طه که گفته اند سعدی و حافظ و ملاصدرا و شیخ مفید و ... به این اصول ایراد نگرفته و ... آقای قابل چرا ایراد میگیرد باید گفت تبارک الله
مرد مومن در اصولی ترین مباحث دین و مثلا در مورد معاد آراء از زمین تا آسمان فرق کرده . در آن مواقع اگر منصف باشیم و فلسفه بافی نکنیم آراء بوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و ملاصدرا و .. موید معاد جسمانی نبود و البته هرچند ملاصدرا معاد مثالی را پیش کشیده و لی با معاد جسمانی که در قران صراحتا!! به آن اشاره شده اعتقادی ندارند!
دوست عزیز مسئله معاد و ارتداد که سهل است در یکی بودن خدا هم اگر شکاک و محقق نباشی و فقط مقلد و مطیع باشی به همان اسلامی میرسی که قران از آن نهی فرمود. اگر جنابعالی فکر میکنی تمام ابعاد قران و فرامینش در این قرون اخیر شناخته شده و حالا بی نگرش تازه باید به کار بست که باید گفت
انا لله و انا الیه راجعون

-- عباس ، Oct 20, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)