رادیو زمانه > خارج از سیاست > پرسه در متن > ادبیات عامهپسند | ||
ادبیات عامهپسندناصر غیاثیدرآمد «عامهپسند» صفتی است که به ذوق و سلیقهی هنریِ آن بخشی از جامعه اشاره دارد که مبتذل و سطحی است. این صفت به آن دسته از آثار هنری اطلاق میشود که مطابق سیلقهی «عامه» است. جستار زیر میکوشد به روشن کردن ویژگیهای این نوع سلیقه در ادبیات بپردازد، گرچه میتوان چنین خواصی را به دیگر شاخههای هنری اعم از سینما یا موسیقی نیز تعمیم داد. در ایران از عمر این نوع از ادبیات که آن را تحت عنوانِِ «ادبیات عامهپسند» میشناسیم، روزگار چندانی نمیگذرد. در زبان فارسی برای این مفهوم مترادفاتی از قبیل ادبیاتِ دوزاری، بازاری، آشپزخانهای و سرگرمکننده نیز ساخته شده است. پیگیری نخستین آثار این نوع از ادبیات در پنجاه سال اخیر ما را به «تویست داغم کن» از ر. اعتمادی یا «امشب اشکی میریزد» از کورس بابایی میرساند. در غرب اما پدیدهی ادبیات عامهپسند یا Trivial literature پدیدهی نوظهوری نیست و قدمت آن به قرن هیجدهم برمیگردد. خاستگاه با به وجود آمدن رفاه نسبی در جامعه که پیامدهایی از قبیل بالارفتن تعداد باسوادها، آسانتر شدن امر چاپ و توزیع کتاب، رشد قدرتِ خرید، نیاز به تفریح از طریق خواندن را به دنبال خود دارد، نوعی از ادبیات خواستار پیدا میکند که پاسخگوی نیازهای عاطفی بخشی از جامعه است. یکی دیگر از پیامدهای رشد جامعه، اضافه شدن تعداد زنان باسواد است که در نتیجه به خاطر داشتن وقت بیشتر نقششان چه در تولید و چه در مصرف چنین ادبیاتی برجستهتر شده و از مردان پیشی میگیرند. ویژگیها گرچه میتوان ادبیات عامهپسند را عموماً در فرم رمان یا در پاورقی مجلهها یافت، اما در عرصهی شعر نیز دیده میشود. مخاطبِِ ادبیات عامهپسند بهویژه جوانان و نیز تودههای وسیع با دانش متوسط و رو به پایین است. این نوع از ادبیات از یک سو به تمنای جوان برای باخبر شدن از جهانی که در انتظار اوست (مثل عشق، شغل، تشکیل خانواده)، پاسخ میگوید و از سوی دیگر به آروزهای برنیامدهی تودهها در جهان واقعی، در عرصهی کتاب و کاغذ و خیال، جامهی عمل میپوشاند. آنچه خواننده به دست نیاورده و یا از سر نگذرانده، قهرمان رمان به نمایندگی از طرف او از سر میگذراند و به دست میآورد: درگیر ماجراهایی عجیب و غریب و سخت میشود، اما سرانجام با موفقیت ِ تام تکلیفی را که به دوش گرفته بود، به انجام میرساند، بر دشمن زشتخو پیروز و خوشبخت میشود.
میبینیم ادبیات عامهپسند که مدعی بازتاباندنِ زندگیِ واقعی است، به توصیفِِ زندگی رویایی و غیرواقعی نشسته است. از آنجا که مخاطب ادبیات عامهپسند، تودههای وسیع است، باید در ساختار و زبان و فن روایت، ساده و همهفهم باشد و آنها را سانتیمانتال یا همراه با احساساتی رقیق شده به خواننده عرضه کند. ناچار است از هرگونه پیچیدگی در هریک از عناصر نام برده به شدت احتراز کند، یعنی آن چنان جهان ِ آراسته و پیراستهای عرضه کند که در آن فاصلهی خوب و بد، زشت و زیبا کاملاً روشن و تعریف شده است. این ادبیات نه تنها به اخلاق و مناسباتِِ جاری و ساری در جامعه مهر تایید میزند و به آن پایبند است، بلکه در تبلیغ آن نیز میکوشد. در ادبیات عامهپسند نوعی رفتار اجتماعی به خواننده عرضه میشود که به استحکام نظم و روابط موجود در جامعه کمک میرساند. و همهی اینها به این خاطر است که خوانندهاش را سرگرم کند. مهمترین خصیصهی این نوع ادبی، این است که نه تنها به گسترده شدنِ افق دید مخاطب کمکی نمیرساند، بلکه برعکس خود و او را زندانیِ همان افق نگه میدارد و به همین خاطر محافظهکار است و پا را از دادههای از پیش معلوم و تثبیت شدهی جامعه بیرون نمیگذارد. او در پی تغییر خواننده نیست، بلکه تابع سلیقهی اوست و در او به دنبال یک مصرفکنندهی صرف میشود. به این دلیل در چنین ادبیاتی، معمولاً اصالت و نوآوری در هیچ یک از عرصههای روایت یافت نمیشود و پرداختی بسیار ساده و کلیشهای دارد و از چنان ساختاری برخوردار است که تنها در پی برآوردن انتظارات تودهی وسیعی از خوانندگان است. مضامیناش بیش از همه عشق و سپس مرگ، خیانت و وفاداری، فقر و ثروت است. شخصیتها مشتی از خروارند و فاقد کمترین ویژگیِ فردی، به عبارت دیگر «تیپ» هستند و نه «فرد» و سرانجام نقش گفت وگو در روایت اهمیت خاصی دارد تا امر خواندن را آسانتر کند. وجه مشترکِ همهی این آثار اما «پایان خوشِ» آنهاست که در آن «خوب» پیروز میشود و «بد» شکست میخورد. همین مجموعه از ویژگیهاست که پرفروش بودن این نوع از ادبیات را تضمین میکند و توضیح میدهد. ادبیات عامهپسند شباهتهای ناگزیری با کیچ دارد و جزو نازلترین نوع ادبیات محسوب میشود. آثاری از این دست، آثاری هستند که فقط یکبار خوانده شده و به سرعت به دست فراموشی سپرده میشوند، چرا که تنها ارزش مصرفی دارند و نه زیباییشناسانه. شیوه برای نوشتنِِ یک رمانِ عامهپسند میتوان از فرمول زیر بهره برد: پسری فقیر و دختری ثروتمند (یا برعکس) را با هم روبرو کنیم، آنها را عاشق هم کنیم، کمی چاشنی روابط جنسی به آن اضافه کنیم و بعد مخالفتِ خانوادهی ثروتمند را با این پیوند توصیف کنیم. حالا نوبت فراق و اشک است، پس از آن باید حادثهی کوچکی بگنجانیم تا مثلاً فداکاری، صداقت و در یک کلام خوب بودن ِ پسر را نشان بدهد. این حادثه را علت موافقت خانوادهی ثروتمند با ازدواج قرار بدهیم. پس از آن این جفت عاشق به خوبی و خوشی سالهای سال در کنار هم زندگی خواهند کرد. در مقابل این نوع از ادبیات اما، ادبیات دیگری وجود دارد که با مناسبات موجود درگیر است و آن را به چالش میکشد و قبل از آنکه پاسخی داشته باشد، سوال ایجاد میکند و تفکربرانگیز است. به این نوع از ادبیات، ادبیات والا، نخبهگرا و یا ادبیات خواص میگویند. چند نکته درحاشیه یک: واژهی مقابلِِ «عامه»، «خواص» است. جامی میگوید: «صفای مشرب ز زاهدان مطلب/ عوام را چه تتمع ز ذوق و حال خواص؟». بنابراین اطلاقِِ ادبیات نخبهگرا به نوع از ادبیات که در برابر ادبیات عامهپسند قرار میگیرد، نادقیق است و ادبیات خواصپسند، دقیقتر. دو: حتا در ادبیات ِ خواصپسند هم میتوان بخشیهایی را، چه در مضمون و چه در محتوا، یافت که دارای برخی ویژگیهایی ادبیات عامهپسند است. سه: همهی اهل ادب در این نکته متفقالقولاند که ادبیات عامهپسند دستکم خواننده بارمیآورد. یعنی خوانندهی این آثار، روزی ممکن است این نوع ادبیات دلش را بزند و آرام آرام به سمتِِ ادبیاتی با مشخصههایی فراتر از ادبیات عامهپسند رو بیاورد. با تمام این احوال در این نباید شک کرد که ادبیات عامهپسند هم به هرحال و با هر مشخصاتی که داشته باشد، در حوزهی ادبیات قرارمیگیرد. باید این نوع ادبیات را رسمیت بشناسیم و برای آن حق حیات قایل شویم. از طرف دیگر خواص، فقط علیزاده و موتسارت گوش نمیکنند، گاهی سوسن و آغاسی هم دلچسب است.
|
نظرهای خوانندگان
ادبيات عامه پسند را چنين توصيف کرده ايد:
-- kayyan ، Jun 6, 2008 در ساعت 12:12 PM"برای نوشتنِِ یک رمانِ عامهپسند میتوان از فرمول زیر بهره برد. پسری فقیر و دختری ثروتمند (یا برعکس) را با هم روبرو کنیم، آنها را عاشق هم کنیم، کمی چاشنی روابط جنسی به آن اضافه کنیم و بعد مخالفتِ خانوادهی ثروتمند را با این پیوند توصیف کنیم. حالا نوبت فراق و اشک است، پس از آن باید حادثهی کوچکی بگنجانیم تا مثلاً فداکاری، صداقت و در یک کلام خوب بودن ِ پسر را نشان بدهد."
اين توصيف شما از ادبيات عامه پسند لبريز از پيشداوری و خود به ونه ای نقدی عامه پسنداست. پس بی جهت نام نوشته خود را "جستار" essay گذاشته ايد.