تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۳۸۵ • چاپ کنید    
عشق در ادبیات و زندگی- بخش سوم

ویس و رامین، رابطه ناپذیری

حسین نوش‌آذر

در سومین بخش از مجموعه‌‌ی «عشق در ادبیات و زندگی» می‌‌خواهیم در این فرصت ِ کوتاه با نظر و گذری در منظومه‌‌ی داستانی ویس و رامین از عواملی یاد کنیم که کار عشق و عاشقی را به سامان می‌‌رسانند و رابطه‌‌ی عاشقانه را محکم و پایدار و کامیاب می‌‌کنند.

ویس و رامین، اثر جاودانه‌‌ی فخرالدین اسعد گرگانی کهن‌‌ترین داستان عاشقانه‌‌‌‌ی فارسی ست. واقعه‌‌ی اصلی این داستان شرح عشق دو دلداده به یکدیگر است. گوینده‌‌ در بیان عشق غریب ویس به رامین با صداقت و صراحت دودلی‌‌ها، پشیمانی‌‌ها و خرده‌‌گیری‌‌های این دو عاشق را شرح داده است. طرح اصلی داستان این گونه است: مادری با شاه موبد، پادشاه ایران پیوند بست که اگر دختری بزاید، او را به این مرد به زنی ‌‌دهد. زن دختری زاد و وقتی دختر آماده‌‌ی زناشویی شد، مادر او را به عقد برادرش درآورد. در جریان جشن ازدواج شاه موبد با لشکرکشی و گنج‌‌بخشی و فریفتن مادر به ویس که هنوز با برادرش همخوابه نشده بود، دست یافت و او را به زور به شبستان خود برد. در این ماجرا پدر دختر به قتل رسید. در این گیر و دار رامین برادر کوچک شاه که ویس را در سفری همراهی می‌‌کرد چشمش به جمال او افتاد و عاشق زن برادرش شد. چنین عشقی بسیار بد فرجام و برای هر دو خطرناک بود و مایه‌‌ی رسوایی ویس و شاه موبد و رامین می‌‌شد. اما می‌‌دانیم آنجا که عشق خیمه بزند، جای عقل نیست.

پروفسور هانس ورنر بیرهوف، صاحب کرسی روانشناسی اجتماعی در دانشگاه بوخوم ِ آلمان در یک اثر تحقیقی که اخیراٌ با نام «آنچه که عشق را پایدار می‌‌کند» انتشار یافته، از میان عواملی که به پایداری رابطه‌‌ی عاشقانه کمک می‌‌کند، بیش از همه بر رابطه‌‌پذیری فرد تاکید می‌‌کند. در این زمینه روانشناسان معتقدند که فرد هرگاه در سال‌‌های کودکی از محبت مادر به اندازه‌‌ی کافی بهره برده و اعتماد، محرمیت و مهر را در آغوش مادر تجربه کرده باشد، می‌‌تواند با معشوقش یک رابطه‌‌ی مطمئن برقرار کند. در غیراین‌‌صورت رابطه‌‌اش با معشوق از نوع رابطه‌‌ی نامطمئن و در نتیجه توأم با بدگمانی خواهد بود. چنین فردی از یک سو نزدیکی به یار را طلب می‌‌کند و از سوی دیگر به دلیل واهمه‌‌هایی که دارد، نزدیکی به او را نمی‌‌تواند تحمل کند. در داستان عاشقانه‌‌ی ویس و رامین، ویس از هر نظر قربانی مادر است. مادر با اقدام نامعقول خویش سرنوشت ویس را پیش از زاده شدن تعیین کرده و اکنون باید ویس به استناد عهدی که مادر با شاه موبد بسته، به جای زیستن در کنار شوهر جوان و مرد مورد علاقه‌‌اش، در بدترین احوال هنگامی که پدرش را کشته و او را از حجله‌‌ی زفاف بیرون کشیده‌‌ و به دست مردی فرتوت سپرده‌‌اند، به زناشویی با این مرد تن دهد، بی‌‌آن‌‌که خود در این سرنوشت ناخجسته کوچکترین شرکتی داشته باشد.

ویس، دختری‌‌ست که با تربیت دینی پرورش پیدا کرده و اعتقاد به آبرومندی در این جهان و رستگاری در آن جهان دارد. در شبستان شاه موبد، در چنان احوالی که یاد کردیم، تنها همدم او، و جانشین مادر دایه‌‌ای‌‌ست به ظاهر مهربان، اما خیانتکار. دایه، وقتی از عشق رامین به ویس آگاه می‌‌شود، در ازای همخوابگی با رامین با او عهد می‌‌بندد که زیر پای ویس بنشیند و او را راضی کند که با برادر شوهرش به بستر برود. ویس با دایه‌‌اش ابتدا از گرفتاری‌‌های خاص زنان سخن می‌‌گوید که در هر حال شکار مردانند، و پس از آن که دایه او را به عشق باختن به رامین ترغیب می‌‌کند، خشمگین می‌‌شود و به دایه ناسزا می‌‌گوید. اما دایه ناامید نمی‌‌شود و سرانجام ویس را گمراه می‌‌کند. ویس یک زن تنها و بدگمان است. در دل به خود می‌‌گوید:

کنون کز مادر و فرخ برادر
جدا ماندم، چرا سوزم بر آذر؟

از این بهتر (یعنی از رامین بهتر) دلارایی نیابم
سر از پیمان و فرمانش برنتابم

پابندی به سنن و مقتضیات اجتماعی و اعتقادهای دینی راه بر زبان ویسه بسته است. او در دل چنین می‌‌اندیشد، اما به زبان به دایه می‌‌گوید که رامین آنچه می‌‌خواهد نیابد، رخم گر مه بود بر وی نتابد. با این حال کشاکش عقل و عشق در درون این زن آغاز شده است. عقل به او می‌‌گوید نرو که نتوانی. عشق می‌‌گوید: هر آنچه بادا باد! از این پس خلق و خوی ویس بی‌‌ثبات می‌‌شود. گلایه‌‌‌‌اش با دایه از حال و روز این زن در این دوران سخت بی‌‌تصمیمی حکایت‌‌ها دارد:

چه آشفته است بخت و روزگارم
چه بدفرجام و دشوار است کارم

هم از خانه جداام هم ز مادر
هم از پرمایه خویشان و برادر



ویس به دلیل خیانت و جفایی که از مادر و دایه دیده است، رابطه‌‌پذیر نیست. رابطه‌‌ناپذیری ویس و همچنین پایبندی‌‌اش به سنن و مقتضیات اجتماعی و اعتقادهای دینی کار عشق را دشوار می‌‌کند. با این حال ویس از روی تنهایی و خشم از مادر که سرنوشتش را پیش از تولد رقم زده، و نفرت از شاه موبد فرتوت، به قصد انتقامجویی، سرانجام به سنت‌‌ها و اعتقادهای دینی پشت می‌‌کند، و با برادر شوهرش همخوابه می‌‌شود. او هرچند که ابتدا عاشق نیست، و انگیزه‌‌اش در همخوابه شدن با رامین انتقامجویی از مادر و قاتل پدر است، اما چنان‌‌که در برنامه‌‌ی بعد در ادامه‌‌ی این داستان خواهیم دید، این رابطه‌‌ی نامشروع به یک عشق پرشور و حوادثی می‌‌انجامد که دو دلداده را مدتی پریشان می‌‌کند. ویس و رامین از داستان‌‌های خوش‌‌فرجام ادبیات تغزلی ماست. در برنامه‌‌ی بعد با نگاهی به شخصیت رامین خواهیم دید که نزاع و آمادگی ویس و رامین برای فداکاری در راه عشق‌‌شان آن دو عاملی هستند که سرانجام این عشق عجیب را به پایانی خوش می‌‌رساند.

شخصیت رامین

داستان ویس و رامین در زمان اشکانیان اتفاق افتاده است. پژوهشگری به نام ولادیمیر مینورسکی در گفتاری با عنوان «ویس و رامین یک داستان عاشقانه‌‌‌ی پارتی» این نظر را ثابت کرده است. با این حال این داستان به طرز شگفت‌‌‌آوری معاصر زمان ماست. در زمان اشکانیان هم مثل امروز سنت‌‌‌ها و اعتقادات دینی کار عشق را چنان دشوار کرده بود که فرد از خودش اراده‌‌‌ای نداشت. برای همین همه جا از قضا و قدر سخن به میان می‌‌‌آمد و از این گذشته انسان‌‌‌ها به رغم پایبندی‌‌‌شان به سنت‌‌‌ها و اعتقادات دینی در خفا آن کار دیگر می‌‌‌کردند و از احساس گناه رنج می‌‌‌بردند. رامین برای کامجویی از ویس که زن برادرش است با دایه‌‌‌ای که حق مادری به گردنش دارد، همبستر می‌‌‌شود. در میان اشراف آن زمان چنین مرسوم بود که برای حفظ ثروت و امتیازات طبقاتی برادر و خواهر را به عقد یکدیگر درمی‌‌‌آورند.

می‌‌‌خواستند ویس را هم به عقد برادرش ویرو درآورند که در شب زفاف، پادشاه ایران شاه موبد به مجلس عروسی لشکر ‌‌‌کشید، و ویس را به زور تصاحب کرد. رامین مردی‌‌‌ست بی‌‌‌وفا و شرابخوار و زن‌‌‌باره. او از روی کینه و حسد به برادرش، عاشق زن او شد و به ترفتدهایی که یاد کردیم، سرانجام زن برادر به چنگ آورد و از او کام دل ‌‌‌گرفت. زنان شبستان‌‌‌نشین‌‌‌ بودند و از خود اراده‌‌‌ای نداشتند. با این حال وقتی که فقط پس از سه ماه راز عشق ویس و رامین از پرده بیرون افتاد، ویس با شجاعت در مقابل شوهر فرتوت اما قدرتمندش ‌‌‌ایستاد و در گفتاری با پادشاه ایران به رامین ‌‌‌نازید. خود ویس اما در دل بدین سخنان اعتقاد نداشت.

رامین کسی‌‌‌ بود که نبینندش مگر مست و خروشان\ نهاده جامه نزد می‌‌‌فروشان. رامین، مردی که جهودانش حریف و دوستانند\همیشه زو بهای می می‌‌‌ستانند، وقتی راز عشقش به زن برادر از پرده بیرون ‌‌‌افتاد، او که با ویس عهد وفاداری بسته بود، ویس را تنها ‌‌‌گذاشت و از ترس برادر از مرو به شهری به نام گوراب رفت و در آنجا دل به زنی دیگر باخت. با این حال گفتیم که این داستان فرجامی خوش دارد. با وجود همه‌‌‌ی بدعهدی‌‌‌ها و جفاکاری‌‌‌ها وسخت‌‌‌گیری‌‌‌های اجتماعی و پایبندی به سنت‌‌‌ها، عشق به ویس در وجود این مرد نیروهایی را بیدار می‌‌‌کند که او را به خودیابی می‌‌‌رساند.

عشق به نظر من خود را در آینه‌‌‌ی دیگری شناختن است. عشق به این معنی نیست که خود را به خاطر دیگری از یاد ببریم. عشق به این معنی‌‌‌ست که خود را از برکت وجود دیگری به یاد بیاوریم. رامین هم خود را از برکت وجود ویس می‌‌‌شناسد. به یادش می‌‌‌آید که چگونه مردی‌‌‌ست. پس از رسیدن نامه‌‌‌های عاشقانه‌‌‌ی ویس به دست رامین که هر یک از شاهکارهای بی‌‌‌مانند ادبیات فارسی به شمار می‌‌‌آید، رامین با خود می‌‌‌گوید:

همیشه تو به مرد مست مانی
که زشت از خوب و نیک از بد ندانی

چه بر خاک و چه بر دیبا نشینی
ز نادانی پسندی هر چه بینی

جفا را چون وفا شایسته خوانی
هوا را چون خرد بایسته دانی

ز سستی بر یکی پیمان نپایی
ز نادانی به هر رنگی برآیی

رامین این خودشناسی و خودیابی را مدیون عشق صادقانه‌‌‌ی ویس است. گفت و گوی دراز رامین با دل خویش، آیینه‌‌‌ای‌‌‌ست که شاعر به دست خواننده می‌‌‌دهد تا با وفاداری تمام چهره‌‌‌ی درون رامین را بنمایاند. پس از این خودشناسی نقطه‌‌‌ی عطفی در داستان عاشقانه‌‌‌ی ویس و رامین پیش می‌‌‌آید. رامین به نزد ویس می‌‌‌رود. با این حال اگر این دو دلداده در این لحظه به رغم همه‌‌‌ی آن رنجش‌‌‌ها توانایی نزاع و بخشش را نداشتند، پایان عشق آنها خوش‌‌‌فرجام نبود. اما این دو که به برکت عشق‌‌‌شان رابطه را درک کرده و اعتماد را از نو آموخته‌‌‌اند، به خودشناسی و خودیابی رسیده و سستی‌‌‌ها و ناتوانایی‌‌‌های خود را در آینه‌‌‌ی دیگری دریافته‌‌‌اند، به وصال یکدیگر می‌‌‌رسند و کامیابی واقعی را تجربه می‌‌‌کنند.

در روانشناسی مدرن بر یکایک این عوامل در کامیابی رابطه‌‌‌ی عاشقانه تأکید شده است. معاصر بودن داستان عاشقانه‌‌‌ی ویس و رامین و حتی علمی بودن آن از توانایی حیرت‌‌‌انگیز گوینده‌‌‌ی آن فخرالدین اسعد گرگانی‌‌‌ نشان دارد که می‌‌‌گویند مردی مطلع بوده و از حکمت و عرفان و دانش‌‌‌های رایج روزگار خویش بهره‌‌‌ای تمام داشته. با این حال اصالت این داستان به دلیل نزدیک بودن آن به واقعیت‌‌‌های زندگی انسان است.

نظرهای خوانندگان

داستان ويس و رامين داستاني است شيرين و جذاب داستاني است برازنده يك ايراني اما متاسفانه در مقايسه با داستانهايي همچون ليلي مجنون و رومعو و ژوليت خيلي ‌آشنايي براي مردم كشور ما ندارد.اما داستاني همچون اين داستان نميباشد.موفق باشيد.يا علي.

-- رامين ، Aug 27, 2007 در ساعت 05:17 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)