تاریخ انتشار: ۳۰ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

زندانی ششم

زندانی‌ها مانا نیستانی زندانی ششم

نظرهای خوانندگان

از اون قلم و دفتر كنار ش خيلي خوشم اومد كاريكاتور هوشمدانه و زيبايي هست

-- پرانتز ، Apr 18, 2008 در ساعت 04:00 AM

آقا ميدانم كه كارهايتان خوب است و خوانندگان اينجا هم مدام كامنتهاي ستايش آميز، كه البته به جا هستت مي‌گذارند؛ اما بايد من هم به سهم خود تشكر كنم و بگويم كه با باز كردنش بسيار خنديدم و روانم شاد شد! دستتان درد نكند و پاينده باشيد.

-- علي ، Apr 18, 2008 در ساعت 04:00 AM

سلام مانا
تو سلول 55 بند 209 زندان اوین دقیقا قیافه وسطی رو داشتی! راستی تو بند 209 آینه نبود و هیچ زندانی قیافه خود رو نمی بیند تو چطوری قیافه ات رو به یاد می آوری؟
یادش به خیر اون دو شبی که هم سلول شدیم. کتاب "عطر سنبل، عطر کاج" که ازت گرفتم و خوندم فوق العاده بود. این کتاب برای مدتی من را از سلولهای اوین فراری داد و به یک سفر فانتزی به بزرگراههای آمریکا برد.
علی-کلن

-- علی ، Apr 18, 2008 در ساعت 04:00 AM

علی عزیز، اگر دوست داشتی برام میل بزن

-- مانا نیستانی ، Apr 19, 2008 در ساعت 04:00 AM

شايد برخي زندان رفتن ها مايه مباهات باشند شايد!!!!

-- َشاه شمشاد قدان ، Apr 19, 2008 در ساعت 04:00 AM

راستی چرا باید همه خاطراتمون رو قاب کنیم و بزنیم به دیوار ؟

-- یگانه ، Apr 19, 2008 در ساعت 04:00 AM

مانا دوستت داریم. اگه یک وقت حرف بدی هم زدم حماقت کردم خودت به بزرگواری ات منو ببخش

-- azar_turk666 ، Apr 21, 2008 در ساعت 04:00 AM

خیلی با حال بود....ما دیگه از کار و زندگی افتادیم ....هر روز برای دیدن یه کاریکاتور از شما می آیم اینترنت....دم شما گرم! مخلصیم هزار تا!

-- ارغوان ، Apr 25, 2008 در ساعت 04:00 AM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



موضوعات