خانه > جمعه > پرسه در متن > صدای زنان عرب در ادبیات | |||
صدای زنان عرب در ادبیاتترجمه: ناصر غیاثیمجلهی آلمانی اخبار ادبی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین شمارهی تابستانی خود را به زنان نویسنده اختصاص داده است. در این شماره خانم سوزان باغستانی، مترجم فارسی به آلمانی، مقالهای زیر عنوان «خواهران شجاع فروغ» دربارهی ادبیات زنان ایران نوشتهاند و نیز خانم بئاتریس شتاوفا مقالهای دربارهی ادبیات زنان عرب که ترجمهی آن را میخوانیم. ادبیات زنان عرب از خیلی وقت پیش، بهخصوص از زمانی که نویسندهها به مرزهای اتوبیوگرافیک نزدیک میشوند، ظرفیتِ جنجالبراگیز شدن دارد، امری که کم پیش نیامده است. من زندهام! نوشتهی لیلا بعلبکی اهل لبنان نخستین رمان نوشته شده به زبان عربی توسط یک زن است. شخصیت اول این کتاب که در سال ۱۹۵۸ منتشر شد، بیوقفه میجنگد تا بتواند مستقل زندگی کند. خانم بئاتریس شتاوفا، صاحبنظر در زبان و ادبیات عربی، میداند که این مضمون چگونه نویسندگان زن ِ بعدی را به خود مشغول میکند. در من زندهام! لیلا بعلبکی که آن موقع تازه بیست سال داشت، وقتی شخصیت اول رمان یک دل نه صد دل عاشق مردی میشود و همهی آزادیهای به دست آمده را قربانی میکند، پروژهی رهاییبخشاش به شکست میانجامد.
رمان مورد توجه واقع شد و بلافاصله اولین اثر غدا السمان، اهل سوریه و نوال السعداوى، اهل مصر بیرون آمدند. قهرمانان آنها نیز در جستجوی زندگی در فراسوی ساخت ِ پدرسالارانهی جامعه بودند. رمان ِ داستان زهرا اثر حنان الشیخ اهل لبنان هنگام انتشارش در سال ۱۹۸۰ باعث جنجال شد. ابتدا هیچ ناشری نمیخواست کتابی را که اینگونه آشکارا دربارهی سکس و خشونت حرف میزند، منتشر کند. نویسنده خودش آن را منتشرکرد. امروز داستان زهرا متعلق به ادبیات کلاسیک زنان عرب است و به بسیاری از زبانها ترجمه شده است. سوژه، حساس است: زن جوانی به نام زهرا ،جنگ داخلی را به مثابهی نوعی رهایی تجربه میکند. یک تکتیرانداز که در محلهشان ترس و وحشت ایجاد میکرد، معشوق او میشود و زهرا همراه او با اوج لذت جنسی آشنا میشود. اما وقتی زهرا به او میگوید از او حامله است، در راه خانه به پشتاش تیر میزند. زهرا بهای حقاش برای خوشبختی فردی را با زندگیاش میپردازد. در حالی که همکاران مردشان هنوز در پیچ و خمهای ایدئولوژیک - دگماتیک ِ ادبیات ِ سیاسی ِ متعهد سرگرداناند، ادبیات زنان وارد راه دیگری میشود. این ادبیات میکوشد به فرد و به آنها که معترفند، زبان ببخشد. این اواخر زنان شورشیِ ساکتی مثل نویسندهی مشهور مصری، میرال الطهاوی با قدرتی شاعرانه اظهار وجود میکنند. رمانِ بادمجانِ آبی او که بر پایهی اعترافات خصوصی با زمینههای اتوبیوگرافیک قرار دارد، تحسینهای بسیار و بحثهای سختی به همراه داشت. «ساعت آخر فرا میرسد/ تا چشم کار میکند ردی از مردان جوان نیست/ برای تسلا در زمان اضطرار.»
مادربزرگ با چنین شکوهای، دختربچهی تازه به دنیا آمده را تحویل میگیرد، دختری که سالها بعد خود را در دانشگاه بازمییابد و دیگر دنیا و تناش را نمیفهمد. ابتدا میکوشد پاسخِ پرسشهایی را که به مثابهی دختر ِ جوان ِ در حال رشد برایش حیاتی است، در اسلام بجوید. اما نه در سنت و نه در شورش راه حلهای رضایتبخشی نمییابد. بالاخره پایان رمان نفی ِ همهی ایوئولوژیهاست. او در مصاحبهای معترف است که اگر میتوانست، بیشتر از این به نوشتن میپرداخت، اما هرچه بیشتر مینویسد، ترسوتر میشود. دربارهی هر کلمه باید بازخواست پس بدهد و دیروزیهای جاودانه او را نه با اسلحه بلکه با توهینهایی رکیک تهدید میکنند. هموطن او خانم منصوره عزالدین که نخستین رمانش هزارتوی مریم به انگلیسی ترجمه شده، نمیتواند پایش را از مرزهای تعیین شده بیرون بگذارد. میگوید: «در جامعهی عربی همهی چشمها به دختر دوخته شده است. او در مرکز سیستم کنترل اجتماعی ایستاده است. بعد از انتشار رمانم، فکر میکردم مرتکب جنایت شدهام.» منتقدینِ زنانی مثل میرال الطهاوی و منصوره عزالدین از آنها به عنوانِ بدگوها یاد میکنند. این منتقدین میگویند: «وقتی زنها به دنبال زبان خاص خود برای تجارب فردی و مسایل خصوصیشان میگردند، به مفاهیم آداب و رسوم و غیرت و ناموس بیتوجه میمانند و آبروریزی میکنند.» اما اتفاقاً همین انتقاد از خود بیرحمانه و توجه به خودِ بیچون و چرا است که ادبیات زنان عرب را متمایز میکند. بزرگترین دشمنشان، خودسانسوری است. بهویژه در جوامعی که زنها کم و بیش بهطور کامل بیرون از حیات اجتماعیاند، مثل کشورهای اطراف خلیج فارس، نوشتن مثل مفری برای سرخوردگی است. آنها بهطرزی کاملاً بدیهی به مضامینی مانند مسایل جنسی، اروتیک و اختلافاتِِ بین دو جنس میپردازند.
رمانِ دیگران اثر نویسندهی سعودی زیبا الحارض (اسم مستعار است) توصیف میکند چگونه یک دانشجوی دختر بینام در عربستان سعودی میگذارد زنی او را از راه بهدر کند و پس از آن عذاب وجدان رنجاش میدهد: «نگاهام را از روی تصویرم در آینه برمیگرداندم و یک تکه لباسم را میانداختم روی آینهی حمام تا از دیدن تن برهنهام موقع حمام کردن اجتناب کنم. از اینکه از صابون زدن به تنم ناتوان بودم، و یا از اینکه به بخشی از تنم دست بزنم، بسیار شرم میکردم؛ حتا اگر اتفاقی بود.» این سطرها نشان میدهند که در این کشورِ خشکه مقدسِ دور و هر آن چه مربوط به تن است، با چه احساس شرمی همراه است. دربارهی هیچ رمان دیگری مانند این رمان در بخشِ ادبی روزنامههای عربی جرو بحث درنگرفت. این رمان به زودی توسط انتشارات تلگرام به انگلیسی منتشر خواهد شد. البته که شکستن تحریکآمیز تابوها، جاذبهی بازار هم دارد و زنان آگاه به خود به زیرکی از این جاذبه بهرهبرداری کنند. پدیدهی رجاء الصانع همین را نشان داد: او در دختران ریاضاز تمام چیزهایی حرف میزند که معمولاً در پادشاهی وهابی دربارهاش سکوت اختیار میکنند، و پس تبدیل به کتاب پرفروش در عرصهی بینالمللی میشود. صدای زنانه در ادبیات عرب جای خود را باز کرده است. فقط فاجعهبار خواهد بود اگر در کنسرت ادبیات جهان، این صدای پررمز و راز، گلهمند، آرام، گاهی گوشخراش و گاهی هم غلط شنیده نشود. خانم بئاتریس شتاوفا ادبیات عرب خوانده است و در ژنو و ابوظبی کار و زندگی میکند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
From Tehran :Would you ,plz, pay attention to this web site of an Iranian woman,poet, living in Iran.We like this poetry site very much. Here is the adress:
-- Mehrdad Safdari ، Aug 3, 2008 در ساعت 05:14 PMwww.simayari.com
. . . . .
زمانه ـ برای این منظور با ایمیل بلاگ چرخان زمانه تماس بگیرید
[email protected]
. .
عكس حاجيه خانم رجاءالصانع ،عكسي متفاوت است ،لبخندونگاهي انساني دارد و كج گرفتن گردنش اين ويژگي ها را افزون كرده است.
-- كيومرث ، Aug 3, 2008 در ساعت 05:14 PMاميدوارم نوشته هاي او هم اين گونه باشد.
بسیار خوشحالم که به صورت منظم اطلاعاتی در مورد زنان نویسنده عرب در یافتم .
-- شراب تلخ ، Aug 4, 2008 در ساعت 05:14 PM